پرهیز کن ای زاهد اگر "اهل یقینی"...

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

خبر 26 آذر

جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۴ ب.ظ
مدرسه دارالشفاء

روحانیتی که در کنارم احساس میکردم
آنقدر لحظه های خوبی بود.

این دفعه آدرسی که برای تهییه خبر رفتم یکی از مدارس حوزه علمیه بود که در جوار حرم حضرت معصومه حالت روحانی عجیبی داشت.
و ورود خانم ها هم ممنوع بود.
از اینکه چندبار تاکیید کردم جایی که فقط من خانم باشن نفرسنم خیلی عصبانی بودم
اما بازهم چون قبول کرده بودم میخواستم کار رو انجام بدم حراست قبول کرد که راهم بدن در نهایت سه خانم خبرنگار به گفته خودشون برای اولین بار اونجا حضور پیدا کردن.
من و خبرگزاری مهر و همشهری.
انقدر همه چیز اونجا عجیب معنوی بود که حیرانشم.
که میخوام هر وقت دلم گرفت برم اونجا. اصلا میخوام همه سمینار و همایش هاشون باشم.

مجری که ملبس بود و مسلط به فن اجرا از روی تبلتش میخوند بعد یک فرد دیگه اومد و در چند دقیقه کوتاه چنان روضه سوزناکی خوند که سالن پر از جمعیت و اکثریت مطلق ملبس زار زار گریه میکردن و بعدش کسی اومد با نوایی فوق العاده دعای فرج رو خوند و همه همراهیش کردند.
حالا نوبت شروع برنامه ای شد که ربطی به روضه و دعای فرج نداشت...
تازه فهمیدم همه چی ربط دارد به دعای فرج و روضه
کاش برنامه های دانشگاههایمان هم همینطور شروع میشد
چرا چرا بقیه برنامه هامون اینطوری برگزار نمیشه...
همه چی روحانی بود چیزی نمیدیدم همه چیز را احساس میکردم.
  • roshan del

نظرات  (۳)

سلام علیکم
خیره ان شاء الله
یا علی
سلام
یکم با نظرت مخالفم
قبلا تجربه کردم هم این مکان رو هم اون برخورد رو اما برعکس تو من همچین حسی نداشتم.
ی جای دیگه رفتم پبیشه اینجا که رفتارشون ناراحتم کرد خیلی هم عصبانی شدم و ی نمه گرد و خاک کردم.
اما این اولین بار نیست که خانوم رفته اونجا دو هفته پیش یادواره بود منم رفتم بهم همینو گفتن احتمالا میخان به خودمون ببالیم
پاسخ:
سلام
ععععع پس حرف همیشگیشونه:)
آره همیشه احساس آدما از یک اتفاق یک جور نیست مثلا من واقعا از رفتار محافظ وزیر رفاه بهم برخورد اصلا طرز حرف زدنشو هضم نکردم آقای طباطباییم که باش دعواش شد عکاسام به نحوی اما مدیر تحرییه مهر رفت کارشو انجام داد و با لبخند و بدون درگیری روز خوبی داشت و خبرشو زد اما ماها همه با دلخوری برگشتیم.
ولی مثلا امروز تو استانداری خیلی الکی بم احترام گذاشتن تازه چون زودتر رفته بودم نهارم بم دادن، پس شد تصور ذهنی خوب از استانداری، اما اگر همون اول گیر میدادن یا معطلم میکردن برام میشد خاطره بد از استانداری.
اونجا هم (دارالشفا)فضاش برام خیلی خوب بود که حاصل تجربه ی منه ولی شاید حاصل تجربه کتاری من از اون روز احساسی مثل احساس تو باشه.

  • فائزه سعادتمند
  • من همیشه دوس داشتم برم توی فیضیه :(
    چندبارم رفتم تا دمش..گفت برا خانوما اکیدا ممنوعه :(