سکوتِ مردم در برابر نارضایتی های خود و عدم دفاع از حقوق شهروندی ، حاکی از آن است که امیدی به تاثیرگذار بودن بر تصمیمات نهادهای دولتی ندارند.
و این برای یک ملت ایجاد نا امیدی و یاس در نقش حقوقی و عدم خود باوری میکند. در نتیجه کناره گیری در مشارکت های سیاسی برای این افراد مهیا میشود.
هرچند باید اشاره کرد جامعه از مردم تشکلیل شده است و اگر مردم به صورت جمعی تن به تصمیمی ندهند و با شرط استقامت، پایدار باشند هیچ قدرتی نمیتواند آن ها را در جبر قرار دهد.
البته در تاثیرگذاری توده مردم بر روی تصمیمات نهادهای دولتی و حاکمیتی شکی نیست اما میزان این تاثیر در زمان ها و دوره های مختلف متفاوت است.
ایران پس از انقلاب، پایه های نظام را بر روی پایداری مردم نهاد، و این مردم بودند که تصمیمی به بزرگی یک انقلاب بنیادین گرفتند و تمام عزم خود را جزم کردند.
انقلاب که معمولا توسط مردم صورت میگیرد و جریان سازی میشود بعد از پیروزی آن، مسئولین و خدمتگذاران از بین همین مردم جان در کف برگزیده میشوند. بنابر این فاصله ای میان مردم و سیاستمداران چه از بعد فکری و چه اجتماعی احساس نمیشود اما هرچه از پیروزی انقلاب فاصله گرفتیم، بین مسولین و مردم حد فاصل خاصی ایجاد شد و اشرافی گری در این قشر باعث عمیقتر شدن فاصله ها میشود.
هرچند که سیاستمداران ایرانی کم عذرخواهی میکنند اما همیشه در پی جلب رضایت مردم بوده اند آنها با طرفداری و تکرار حرف های افرادی که مورد اعتماد و قبول اکثریت مردم هستند حتی اگر به آن سخنان عمل هم نکنند رضایت نسبی ایجاد میکنند. این همان تلاشی ست برای عدم ایجاد جریان خاص در تاثیر افراد بر روی تصمیم گریری های خود دارند است.
تاثیرگذاری فقط با اعتراض های کوبنده و تحصن حاصل نمیشود کافی ست یک جریان بر افکار عمومی حاکم شود تا سیاستمدار را مجبور به هم سو شدن کند.
و اگر مردم یک جامعه نسبت به نقش آفرینی خود بی ایمان شودند و نظرات و تحلیل های خود را در تصمیمات سیاستگذاران بی رنگ ببیندد خطر بی تفاوتی و بی مسئولیتی مردم در قبال یک سرزمین خبر از نا بودی آن ملت را می دهد.
درخواست مردم و امضای فرمان مشروطیت، لغو لایحه ی انجمن های ایالتی ولایتی، لغو امتیاز تتون و تنباکو، لغو لایحه ی انجمن های... اینها نمونههایی از نقش مستقیم مردم در تصمیم گیری های قاطعانه سیاستمداران است.
--------------------
نوشته شده برای نشریه ی گسل
بسیج دانشگاه.